زنده‌رود مُرد!

زنده‌رود مُرد!

www.Bananews.irزنده رود که زمانی زنده بود و سر زنده، حالا میان دشت اصفهان، میان نیمی از جهان، جان می‌دهد! و مردم اصفهان زانو بغل گرفته و غم زده، چشم بر این بیمار تب زده، نفسهای آخرش را می شمرند! زنده رود که زمانی شاد و لبریز، از چهار هزار متری زردکوه سر به فلک ساینده تا کویر خشک و مردابی گاوخونی، افتان و خیزان، می‌پیچید و زندگی را جاری می‌ساخت، حالا گندابی شده است که آخرین پرده از مرگ آبزیانش را نمایش می‌دهد!

این روزها، رود محبوب اصفهانیها، پیش چشمانشان می‌میرد و غمگین‌تر از مردم دیار نصف جهان شاید، ساکنان این رود باشند که مردن زنده رود، آخرین صفحه از حیاتشان را ورق می‌زند...

گودال‌هایی که در کف رود زمانی، بهشتی بود برای ماهیان، حالا گور دسته جمعی است، که داستان "ماهیان زنده رود" را با " تراژدی زنده رود" پیوند می‌دهد! ماهیان عطش زده! سوار بر گرده دیگری و دیگری سوار بر گرده دیگری، از هم پیشی می‌گیرند که به سطح آیند تا دهانهای نیمه بازشان را بازتر کنند و با صدای خاموششان، فریاد بر آورند: "مردم نصف جهان! این پایین، پیش چشمانتان، ما داریم جان می دهیم!!" افسوس که چشمان ما فریادهای خاموش آنها را نمی‌شنود!

به گزارش بنانیوز (BanaNews.ir) به نقل از ایسنا، اگر به اصفهان آمدی و بر سی و سه پل یا خواجو، این شاهکارهای معماری جهان که در نصف جهان گرد آمده‌اند، پای نهادی، از همان بالا فاتحه‌ای نثار زنده رودش کن، که زمانی پیک زندگی بود و پیام آور شادی. از همان بالا در رثای ماهیانش که این روزها طعمه کلاغهای مرده خوار شده‌اند، اشکی بریز! و نگران سرنوشت، لاکپشتهای دانایش باش که امروز در بازار سیاه قاچاقچی‌های دوزیستان، به حراج گذارده شده‌اند!

آیا می‌دانستی که زنده رود صدف هم داشت؟! آیا می‌دانستی که زنده رود چونان دریاهای بیکران، مجموعه‌ای از دو کفه‌ای‌ها را در خود جای داده بود که حالا منقار کلاغها همچون کارد و چنگال، دو کفه شان را می‌گشاید و گوشت لذیذ و رایگانشان هر صبح بر سر میز زنده رودِ مرده، میل می‌شود! و در این ضیافت، خرچنگها با آن چنگالهای وحشت زایشان هم در امان نیستند! شک نکن که این روزها صبحانه کلاغهای نصف جهان از صبحانه ملکه بریتانیا هم مفصل‌تر است! به گمانم فراوانی برای کلاغها همیشه پیامی دردناک برای بشریت داشته است!

به خاقانی شاعر قرن ششم هجری، بگویید که میان تو، یارت و زنده رود، یکی امروز عهد شکست:

یــاد آن عــهدی که دور از چشم زخم آسمان/ با تـــو بودم در کـــنار زنــــده‌رود و مرز جــی

به خاقانی بگویید که دیگر زنده رودت، نه سیمگری نماید آبش و نه شیشه گری کند حبابش! به او بگویید که سیم با ارزش‌تر از زر زنده رود دزدیده شد و حبابهای شیشه گونش بر بستر خشک امروزش شکست!

به صائب بگویید در هندوستان بمان! همان صائب که قرن‌ها قبل در هندوستان و در دربار شاه جهان فیلش هوای اصفهان کرده بود و در حسرت زنده رودش می‌سوخت و می‌سرود:

خوش آن روزی که صائب من مکان در اصفهان سازم/ ز وصف زنده‌رودش خامه را رطب اللسان سازم

به او بگویید از چشم اندازهای سبز اصفهان دیگر خبری نیست! حالا برجها بر گنبدها سایه می‌اندازند و زنده رودش گندابی شده است برای شکنجه ماهیان! حالا آدمیان قرن بیست و یکمی قطاری ساخته‌اند مترو نام! و عزمشان را جزم کرده‌اند که با آن، آخرین بازمانده‌های نصف جهان را هم به گورستان زنده رود فرستند!

راستی چرا زنده رود مرد؟! خشکسالی آن را خشکاند؟! اگر عوامل طبیعی هنوز تا این اندازه در زندگی ما تاثیر می‌گذارند و باد و باران سیل مخرب می‌سازد و کم بارانی خشکسالی جانکاه؛ پس چه فرقی میان ما و پسر عموهای غارنشین پارینه سنگی‌مان؟!

چند سالیست که اصفهانی‌ها به جان کندن زنده رود عادت کرده‌اند... حالا می خواهد بارش ۴۰ میلیمتر باشد یا ۲۴۰ میلیمتر! سال تر باشد یا خشک، مهم این است که هر سال مسوولان این شهر، سال را سالی خشک می‌دانند! و مردن زنده رود را ناشی از خشکسالی ... راستی پس مسوولان مسوول چه هستند؟! چه کسی باید مسوولیت خشک شدن زنده رود را بر عهده گیرد؟! "خشکسالی "؟!

 

    نظرات